هر ماهیچه یک عضو است و از چند نوع بافت درست شده است. بافت اصلی ماهیچه ها بافت ماهیچه ای مخطط است که بافت همبند و عصبی
نیز در آنها وجود دارد. ماهیچه ها اندازه های مختلف دارند: بعضی مانند ماهیچه ای در گوش میانی بسیار کوچک و بعضی مانند: ماهیچه چهار سر ران بسیار بزرگ هستند؛ و از نظر شکل نیز به شکلهای دوکی، دوشاخه، سه شاخه، پهن، و غیره وجود دارند. رشته های ماهیچه ای (سلولهای ماهیچه ای) موجود در ماهیچه به طرق مختلف قرار می گیرند. در بعضی به صورت مایل و در برخی دیگر مثل شعاعهای یک دایره از یکدیگر دور می شوند.
بافت همبند در ماهیچه
ورقه ای از بافت همبند بسیار محکم دور ماهیچه را پوشانده است که در بعضی نقاط به داخل ماهیچه می رود و اطراف چند رشته ماهیچه ای را احاطه می کند. رشته های ماده بین سلولی این هر سه پوشش به رشته هایی که ماهیچه را به استخوان و اعضای دیگر می چسبانند وصل است، و همین امر باعث می شود که ماهیچه محکم به استخوان متصل شود.
در هر انتهای ماهیچه قسمتی طناب مانند وجود دارد که از بافت همبند بسیار محکم است و زردپی نامیده می شود. رشته های ماده بین سلولی زردپی از یک طرف به دورن ماهیچه نفوذ می کنند، و از طرف دیگر با رشته های بافت بسیار محکم دور استخوان، یعنی ضریع، یکی می شوند. گاهی ورقه ای از بافت همبند محکم از ورقه همبند دور ماهیچه جدا شده و ماهیچه را به عضو مجاور، که معمولاً ماهیچه دیگری است، وصل می کند. این ورقه زردپی آنقدر محکم هستند که معمولاً در اثر ضربه پاره نمی شوند و حتی ضربات شدیدی که استخوان را می شکند با ماهیچه را پاره می کند، معمولاً به آنها صدمه نمی زند.
اطراف بدن انسان را دو ورقه از بافت همبند پوشانده است: یکی ورقه ای که چندان محکم نیست در زیر پوست قرار دارد، و دیگری ورقه ای بسیار محکم و عمیقتر که در زیر ورقه سطحی قرار گرفته است. شعباتی از این ورقه محکم عمقی جدا می شوند که به ورقه های همبند اطراف کلیه ماهیچه های بدن وصل می شوند. این ورقه به اعضای دیگر بدن، مانند ششها، قلب، کبد، معده، و روده ها
نیز متصل می شود. به این ترتیب شبکه ای محکم از بافت همبند وجود دارد که هر کدام از اعضای بدن در داخل یکی از حفره های آن قرار می گیرند. از بافت همبند محکم اطراف ماهیچه، رشته هایی جدا می شوند که شبکه ای را در داخل ماهیچه تشکیل می دهند. در داخل هر شبکه چندین رشته ماهیچه ای قرار دارد که از این شبکه های کوچک نیز شبکه هایی جدا می شوند و شبکه های ظریفتری را تشکیل می دهند. در داخل این شبکه های ظریف رشته های ماهیچه ای قرار دارند.
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 657 |
حس چشایی، به کمک حس بویایی، به ما کمک میکند تا از خوردن انواع غذاها و نوشیدنیهای خوب لذت ببریم. این حس ناشی از کار صدها جوانهی چشایی است که اغلب روی زبان قرار گرفتهاند. حدود ٢٠٠٠ جوانهی چشایی در روی زبان، حفرهی دهان، اپیگلوت و بخش بالایی مری قرار دارند. بیش تر جوانههای چشایی در برجستگیهای کاسهای شکل در مخاط زبان قرار دارند.
جوانههای چشایی ٤٠ میلیمتر ضخامت و ٨٠ میلیمتر بلندی دارند. در کودکی و نوجوانی، هر برجستگی کاسهای حدود ٢٥٠ جوانهی چشایی را در خود دارد در حالی که در بزرگسالی این تعداد به ٨٠ عدد میرسد. هر جوانهی چشایی ٣٠ تا ٨٠ سلول گیرنده حسی دارد. جوانههای چشایی از سلولهای نگه دارنده، سلولهای قاعدهای و سلولهای حسی درست شدهاند و مرتباً بازسازی میشوند. گیرندههای چشایی رشتههای عصبی خاصی ندارند. ولی با رشتههای عصبی زبان، ارتباط برقرار می کنند.
جوانهی چشایی به صورت حفره ای است که توسط سوراخی به نام روزنهی چشایی به سطح زبان باز میشود. مایعات حاوی موادی که مزهشان تشخیص داده میشود از روی این روزنهها جریان مییابند و بخش بالایی سلولهای حسی را میشویند این عمل سبب تحریک این سلول ها می شود. سلولهای چشایی نوعی گیرندهحسی شیمیایی اند.
ما فقط ٤ مزه را میتوانیم تشخیص دهیم: شیرینی، ترشی، تلخی و شوری. ترکیب چهار مزهی فوق محدودهی وسیعی از مزهها را شامل میشود. مزههای گوناگون توسط گیرندههای مختلفی دریافت میشود که در روی سطح زبان توزیع نامتناسبی دارند. مواد شیرین در نوک زبان، مواد شور و ترش در کنارههای زبان و مواد تلخ در قاعدهی زبان حس میشوند. با تعامل حسهای چشایی و بویایی، تشخیص طعم و مزهی مواد دقیقتر صورت میگیرد. وقتی بینی می گیردـ به عنوان مثال در سرماخوردگی دیگر قادر به بوییدن نیستیم در چنین حالتی مزه غذاها نیز به خوبی احساس نمی شود.
محل قرار گیری سنسورهای تشخیص مزههای مختلف بر روی زبان
شیرین
ترش
شور
ادامه مطلب...
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 607 |
فصل پنجم حس و حرکتساختمان چشم انسان
سمت های مختلف چشم انسان عبارتند از: پلک ها، ملتحمه، قرنیه، صلبیه، عنبیه، مردمک، عدسی،اتاقک قدامی، مشیمیه، فضای خلفی و زجاجیه، شبکیه، عصب چشم و عضلات چشم.پلک ها:
پلک ها؛ بافت های منحصر به فردی هستند که پوشش مخاطی متحرکی را تشکیل می دهند که تمام سطح کره چشم را می پوشاند . بنابراین پلکها خط مقدم دفاع سطح چشم در مقابل خشکی و آسیب ها می باشند . اگر پلکهادچاراختلالات آناتومیک یا عملکردی باشند ، اولین قدم درمانی در جهت بهبود وضع سطح چشم، اصلاح فیزیولوژی نرمال پلک است.حدود ۱۰۰ مژه در پلک بالا و ۵۰ مژه در پلک پایین وجود دارد که دقیقا قدام به صفحه تارسی خارج شده و به سمت جلو خم می شوند. مژه های فوقانی به سمت بالا و مژه های تحتانی به سمت پایین قوس برمی دارند که باعث گیر انداختن و جلوگیری از ورود اجسام ریز به داخل سطح کره چشم می شوند.
ملتحمه
ملتحمه یک لایه شفاف محافظ است که سطح داخلی پلک ها و روی سفیدی کره چشم را می پوشاند.در واقع ملتحمه یک اپیتلیوم مخاطی است که از محل اتصال پوستی مخاطی لبه پلک تا لیمبوس قرنیه ای – صلبیه ای ادامه یافته است . مساحت ناحیه ملتحمه بیشتر از سطح کره چشم و پلکهاست و باعث ایجاد چندین چین می شود. چین ها در فورنیکس ها برجسته تربوده وبرای حرکت کره چشم لازم هستند . در سمت داخل، فورنیکس وجود ندارد و چین ملتحمه ایجاد چین نیمه هلالی را می کند.
قرنیه
قرنیه(Cornea) راهی است که از طریق آن اطلاعات بینایی از دنیای خارج وارد چشم می شود. بنابراین، یک بافت اپتیکی کاملا تخصص یافته است که بایدشفافیت وتوانائی انکسار نور مرئی آن حفظ شده و در مقابل نیروهای خارجی مثل خشکی، تهاجم میکروبی و آسیب وضربه ها مقاومت کند.قرنیه بافتی است شفاف در جلوی چشم که در محل لیمبوس (حلقه دور قرنیه) به ملتحمه متصل میشود. منابع تغذیه قرنیه ، عروق لیمبوس ، زلالیه و اشک است. قسمت سطحی قرنیه بیشتر اکسیژن خود را از اتمسفر میگیرد. ساختمان یکنواخت ، بیآب بودن و بیرگ بودن عوامل شفافیت قرنیه میباشد.اعمال جراحی لیزیک و یا لیزر برای تصحیح شماره عینک بر روی این قسمت انجام می گیرد. با انجام این گونه اعمال جراحی، انحنای قرنیه تغییر و شماره چشم اصلاح می گردد .
به گفته دیگر؛ قرنیه قسمت شفاف و شیشه مانند جلوی چشم میباشد که مقطعی از یک کره یا یک جسم بیضوی منظم است که از ورای آن قسمت رنگی چشم یعنی عنبیه دیده میشود. در واقع رنگ چشم وابسته به عنبیه است که از فردی به فرد دیگر متفاوت میباشد و قرنیه کاملا شفاف است. نور پس از عبور از قرنیه و عدسی چشم به شبکیه میرسد تا در آنجا تصویر تشکیل گردد و پس از فعل و انفعالاتی، اطلاعات این تصویر بصورت امواج الکتریکی-عصبی به مغز منتقل گردد و فعل بینایی کامل گردد. هر گونه اختلالی که در این مسیر بروز نماید سبب کاهش بینایی میشود. قرنیه اولین عنصر در این مسیر میباشد و وجود یک قرنیه شفاف و با شکل هندسی منظم، لازمه اصلی بینایی است
صلبیه
صلبیه قسمت سفیدی چشم است که درامتداد قرنیه میباشد و تا پشت چشم و تاعصب بینایی ادامه می یابد. در واقع صلبیه بافت نسبتاً محکمی است که دورتا دور کره چشم به جز قرنیه را می پوشاند.
عنبیه
عنبیه بخش رنگی پشت قرنیه است که رنگ چشم افراد را تعیین می کند.عنبیه به رنگهای مختلف مانند آبی، سبز، قهوهای، عسلی وغیره میباشد.
مردمک:مردمک، سوراخی است در وسط عنبیه که مقدار نور وارد شده به چشم را تنظیم می کند. وقتی چشم در محیط پر نور قرار می گیرد مردمک تنگ می شود تا مقدار نور کمتری وارد چشم شود؛ و بر عکس زمانی که چشم در محیط کم نور قرار می گیرد مردمک گشاد می شود تا نور بیشتری وارد چشم شود.
عدسی
عدسی عضوی است محدب الطرفین ، قابل انعطاف، بدون رگ و شفاف با قطر ۹ میلیمتر و ضخامت ۴ میلیمتر که ما بین مایع زلالیه و زجاجیه چشم قرار دارد. و توسط زنولها به شیارهای بین جسم مژگانی اتصال دارد.عدسی در پشت مردمک واقع شده است و عمل تطابق و متمرکز کردن نور بر روی شبکیه را انجام میدهد.
در هنگام مطالعه، عدسی با تغییر انحنا خود این امکان را ایجاد مینماید که بتوانیم اجسام نزدیک را بخوبی ببینیم. این قابلیت از سن ۴۵-۴۰ سالگی به بعد، کاهش مییابد و بنابراین پیر چشمی عارض میگردد، بدین معنا که برای دید نزدیک و مطالعه نیاز به عینک جداگانه خواهد بود. هرگاه فردی به نزدیک نگاه میکند، انقباض عضله سیلیاری،
کشش عدسی را کم میکند و لذا عدسی کرویتر شده و قدرت انکساری بیشتری پیدا میکند و تصویر جسم نزدیک را بر شبکیه میاندازد (عمل تطابق). در نگاه به دور عکس این حالت اتفاق میافتد. با پیر شدن و کاهش حالت ارتجاعی عدسی ، قدرت تطابق آن کاهش مییابد و فرد تار میبیند.این همان حالتی است که به آن پیر چشمی گفته می شود.
آب مروارید که یکی از شایعترین بیماریهای چشم میباشد که بعلت کدر شدن عدسی چشم اتفاق می افتد.
اتاقک قدامی
اتاقک قدامی فضای کوچکی است که بین قرنیه و عنبیه قرار دارد. در این فضا مایعی به نام زلالیه جریان دارد.در چشم مرتباً مقداری از مایع زلالیه تولید و ازطریق مجاری زاویه چشم خارج می شود . اگر به هر دلیلی تعادل بین تولید و خروج این مایع به هم بخورد مقدار مایع زلالیه در چشم افزایش پیدا می کند و فشار داخل کره چشم از حد طبیعی بیشتر می شود. بالا رفتن فشار چشم به پرده شبکیه و عصب بینایی آسیب می زند و باعث بیماری آب سیاه یا گلوکوما می شود.
مشیمیه
مشیمیه پرده نازک سیاه رنگی است که دور شبکیه را احاطه کرده است. این پرده تعداد زیادی رگ های خونی دارد که مواد غذایی را به بخش هایی از شبکیه می رساند. به علاوه سلول های این لایه حاوی تعداد زیادی رنگ دانه سیاه ملانین است که رنگ سیاهی به این بخش از چشم می دهد. وجود رنگ سیاه مانع از انعکاس نورهای اضافی در داخل کره چشم می شود و به تشکیل تصویر واضحتر کمک می کند.
فضای خلفی و زجاجیه
فضای خلفی چشم که محوطه پشت عدسی چشم است توسط زجاجیه که در واقع یک ماده ژله مانند شفاف است پر میشود. در بعضی شرایط مثل افزایش سن، ضربه به چشم، نزدیک بینی متوسط تا شدید، دیابت و …. ساختمان ژله مانند زجاجیه تغییر می کند و در بعضی جاها حالت آبکی پیدا می کند.این تغییرات بصورت اشکال متحرکی شبیه مو و یا بال مگس ( مگس پران) در میدان بینایی دیده می شوند. خصوصا در موقع نگاه به یک زمینه سفید و روشن این اشکال بیشتر جلب توجه میکند.
در صورتی که فردی به صورت حاد دچار مگس پران و یا احساس جرقه زدن (فلاشینگ) شود؛ باید از نظر احتمال سوراخ شدگی شبکیه معاینه شود.
شبکیه
قسمت حساس به نور چشم است که در پشت چشم ، مابین زجاجیه و مشیمیه قرار دارد و شامل مجموعه ای از سلولهای حساس به نور و انواع مختلف نرونهاست. سلولهای استوانه ای مسئول دید سیاه و سفید هستند و سلولهای مخروطی رنگها را تشخیص می دهند. نرونهای میانی شبکیه نیز سیگنالهای بینایی رسیده را جمع آوری و اطلاعات را به عصب بینایی منتقل می کنند.
شبکیه از میلیونها سلول اختصاصی فتورسپتور (گیرنده نور)بنام سلولهای مخروطی و استوانه ای تشکیل شده است که شعاعهای نوری را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند و از طریق عصب بینایی به مغز منتقل می کنند. سلولهای استوانه ای توانایی دید در نور کم و سلولهای مخروطی توانایی دید رنگها را به ما می دهند .
ماکولا، که در مرکز شبکیه قرار دارد، محل تجمع بیشترین تعداد سلولهای مخروطی است. فوآ، فرورفتگی کوچکی در مرکز ماکولا، بیشترین سلول مخروطی را داراست. ماکولا مسئول دید مرکزی، دید رنگها و تشخیص دقیق جزئیات است. سلولهای استوانه ای درقسمت محیطی شبکیه (اطراف شبکیه) قرار دارند و امکان دید در شب و دیدن حرکت اشیاء در اطراف را می دهد .
لایه پیگمانته (رنگدانه دار) شبکیه مابین شبکیه و مشیمیه قرار دارد و حاوی ملانوسیتهایی است که مسئول رنگ سیاه آن هستند. این پیگمانها باعث می شوند تمام نورها داخل چشم جذب شود وچشم مانند اتاق تاریک عکاسی عمل کند.
عصب چشم
عصب بینایی، در پشت شبکیه قراردارد که سیگنالها را از سلولهای فتورسپتور به مغز منتقل می کند . این عصب پیام های بینایی را از شبکیه به مغز ارسال می کند.در بعضی ازبیماریها مانند مولتیپل اسکلروزیس یا همان MS ، مسمومیت با الکل متیلیک (الکل چوب)، آب سیاه و…. عصب بینایی آسیب می بیند.
عضلات چشم
حرکات کره چشم در هر چشم به وسیله ۶ عضله خارج کره چشمی که به اطراف کره چشم می چسبد کنترل می شود. اختلال حرکتی و یا عدم هماهنگی آن ها می تواند به انحراف چشم یا لوچی منجر شود.ساختمان گوش انسان
گوش شامل سه قسمت بیرونی، میانى و درونى است.
گوش بیرونى
لالهگوش
در اغلب حیوانات متحرک است و به طرف منبع صوتى متمایل مىشود ولى در انسان ثابت است و با حرکت سر به طرف منبع صوتى متوجه مىگردد. لاله گوش انسان در حقیقت سه نقش عمده بر عهده دارد که عبارتند از: جمعآورى امواج صوتی، هدایت آنها به مجراى شنوایی، تشخیص جهت آنها، بهگونهاى که اگر چینخوردگىهاى لاله گوش را از موم پر کنند میزان شنوایى و همچنین قدرت تشخیص جهت صوت در انسان کاهش مىیابد. دو لاله گوش در انسان طورى قرار گرفتهاند که از برگشت صداى خود انسان جلوگیرى مىکنند. ضمناً چون گوشها در دو طرف سر واقع شدهاند، اختلاف زمانى که در درک صدا بهوسیله دو گوش بهوجود مىآید منجر به تشخیص جهت آن مىگردد. بنابر این امواج صوتى بهوسیلهٔ لاله گوش و چینخوردگىهاى آن جمعآورى مىشوند و از طریق مجراى شنوایى پردهٔ صماخ را متأثر مىسازند.
مجراى شنوایى
این مجرا لولهاى شکل و بهطول ۲ تا ۳ سانتىمتر است و ارتعاشات صوتى از طریق آن به پردهٔ صماخ، که در انتهاى آن قرار دارد مىرسند.
پردهٔ صماخ
طبل گوش یا پردهٔ صماخ غشایى است که بهوسیله اصوات با فرکانسهاى متفاوت صداهاى قابل شنیدن مرتعش مىشود و چون میزان کشش آن در مرکز و کنارههاى آن فرق مىکند، قسمتهاى مختلف آن بهوسیله فرکانسهاى معین ولى متفاوت مرتعش مىگردند. اصوات زیر قسمتهاى مرکزى و اصوات بم کنارههاى پردهٔ صماخ را به ارتعاش در مىآورند.
گوش میانى
این قسمت از گوش، محفظهاى استخوانى است که بهوسیلهٔ دو دریچهٔ بیضى و گرد از گوش داخلی، و بهوسیلهٔ پردهٔ صماخ از گوش خارجى جدا مىشود و نیز از طریق مجرایى به نام شیپور اوستاش این است که فشار دو طرف پرده صماخ را متعادل مىسازد. ارتعاشات صوتى از طریق گوش خارجى به گوش میانى مىرسد و از آنجا به گوش داخلى منتقل مىشود. گوش میانى ضمن عمل انتقال صوت، عمل تخفیفکنندهٔ ارتعاشات شدید صوتى را نیز انجام مىدهد ولى هرگاه شدت صوت از حد معینى تجاوز کند گوش داخلى صدمه خواهد دید.
گوش داخلى
گوش داخلى به علت داشتن پیچ و خمهاى آن به لابیرنت موسوم شده است و عمل آن از نظر شنوایى این است که ارتعاشات صوتى را به یاختههاى شنوایى برساند و آنها را به تکانههاى عصبى تبدیل کند. گوش داخلى شامل سه بخش دهلیز، مجارى نیمدایره، حلزون مىباشد. دهلیز و مجارى نیمدایره مخصوص عمل تعادل و حلزون ویژه عمل شنوایى است.
گوش داخلی از تعدادی حفره استخوانی به نام دالان یا لابیرنت استخوانی تشکیل شده که کیسه ها و مجاری غشایی به نام لابیرنت غشایی درون این حفرات قرار می گیرند.
این حفره های استخوانی حاوی مایع شفافی به نام پری لنف است که از نظر ترکیب یونی شبیه مایع خارج سلولی است ولی نسبت به آن پروتئین کمتری دارد. درون لابیرنت استخوانی، کیسه ها و مجاری ای به نام لابیرنت غشایی قرار دارد. لابیرنت غشایی درون پری لنف غوطه ور است و بنابراین مایع پری لنف بین لابیرنت استخوانی و غشایی قرار می گیرد.
لابیرنت غشایی یک سیستم متوالی از مجاری و کیسه ها است که درون لابیرنت استخوانی قرار دارد و درون آنها با اندولنف پر شده است. این بخش حاوی دو کیسه (اوتریکل و ساکول) و چهار مجرا
(سه مجرای نیمدایره ای و مجرای حلزونی) است.
ساختمان های گوش داخلی اطلاعات مربوط به شنوایی و تعادل را به مغز می رسانند. مجرای حلزونی عضو شنوایی است و مجرای نیمدایره ای، اوتریکول و ساکول اعضای تعادلی هستند..
ساختمان پوست
پیدرم یا روپوست
لایه بیرونی پوست اپیدرم نام دارد. در قسمت قاعده ای این لایه سلول ها به طور مداوم در حال تقسیم و تکثیر هستند و سلول های تازه ای می سازند که خود به وسیله سلول های تازه تر به بالا و به سطح پوست رانده می شوند و به لایه کراتینی که سطحی ترین قسمت پوست است تبدیل شده و تدریجاً ریزش می کنند.
درم یا پوست میانی
این لایه در زیر اپیدرم قرار داشته و از آن ضخیم تر است. درم یا میان پوست عمدتا حاوی رشته های الاستین و کلاژن است. همچنین حاوی عروق خونی، اعصاب، ارگانهای حسی، غده های سباسه، غدد عرق و فولیکول مو است.
ساب کوتیس یا زیرپوست
این لایه در قسمت زیرین درم قرار دارد و حاوی سلول های چربی است.
ضخامت پوست
ضخامت پوست بین ۱ تا ۴ میلی متر است که در نقاط مختلف بدن متفاوت است. اپیدرم معمولا نازک است و در پوست پلک نازکتر از جاهای دیگر می باشد و تقریبا ۰٫۱ میلی متر ضخامت دارد. در مناطقی چون کف دست و پا این لایه ضخیم تر و حدود ۱ میلی متر است. درم حدود ۲۰ برابر ضخیم تر از اپیدرم است و در ناحیه پشت تقریبا ۴-۳ میلی متر ضخامت دارد. لایه زیر پوست نیز دارای ضخامت های متفاوت است و در قسمت ران و شکم ضخیم تر و در ناحیه صورت کم ضخامت تر است.
عملکرد پوست
پوست دارای عملکردهای زیر است :
محافظت کننده
منتقل کننده حس
تنظیم کننده حرارت بدن
ولید ویتامین D
دارای نقش در رفتارهای اجتماعی فرد
پوست سبب محافظت بدن در برابر آسیب های مکانیکی، سایش و فشار می شود. لایه خاجی پوست از کراتین فشرده است که در برابر سموم شیمیایی و اسیدها مقاومت می کند و همچنین در برابر اثرات اشعه ماورای بنفش خورشید و عوامل عفونت زا مثل باکتریها و قارچ ها از خود مقاومت نشان می دهد. عمل مهم دیگر پوست ممانعت از هدر رفتن آب بدن است. همچنین لایه درم حاوی رشته های عصبی است که حس هایی چون لمس، فشار، درد و حرارت را منتقل می کند. تنظیم حرارت بدن یکی از نقش های دیگر پوست است. با تبخیر آب از سطح پوست و تعریق، دمای بدن کاهش می یابد و همچنین تغییر در میزان جریان خون داخل پوست باعث تغییر دمای بدن می گردد. تولید ویتامین D در پوست با قرار گرفتن در برابر نور خورشید صورت می گیرد. این ویتامین برای تنظیم مقدار کلسیم و رشد استخوانی ضروری است همچنین پوست از طریق رنگ، قوام و بوی خود، پیام ها ی اجتماعی، هیجانی و جنسی را منتقل می کند.
لایه اپیدرم
این لایه تقریبا از ۱۵ تا ۲۰ طبقه سلولی که به صورت فشرده روی هم قرار گرفته اند تشکیل شده است. اکثر این سلول ها یا کراتینوسیت و یا سلول های سنگفرشی هستند و هر کدام چند هزارم میلیمتر اندازه دارند. همانطور که در شکل دیده می شود تحتانی ترین لایه سلولی لایه بازال یا پایه ای نام دارد. در این لایه است که سلول های تازه اپیدرم ساخته می شوند. این سلول ها به سمت بالا رانده شده و می ریزند.
این امر یک فرآیند مداوم است و بنابراین در هر لحظه پوست ما در حال بازسازی و تازه شدن است. در مسیر حرکت خود این سلول ها کم کم زنده بودن خود را از دست می دهند آب آنها کمتر می شود و حالت خشک و مسطح پیدا می کنندو وقتی که به سطحی ترین موقعیت برسند مرده اند.
کراتینوسیت ها که خارجی ترین لایه اپیدرم یا طبقه شاخی را تشکیل می دهند. سلول های مرده ای هستند که حاوی مقادیر زیادی پروتئین موسوم به کراتین می باشند. از زمان تشکیل یک سلول تازه در لایه بازال تا ریزش ان از سطح پوست در حدود ۲۸ روز طول می کشد لایه کراتینی از سلول های به هم فشرده تشکیل شده و خاصیت محافظت کننده دارد.
سایر سلولهای اپیدرم، سلول های لانگرهانس و ملانوسیت
علاوه بر کراتینوسیت ها سلول های دیگری در اپیدرم وجود دارند. از جمله سلول های لانگرهانس که در سیستم ایمنی بدن نقش داشته و سلول های ملانوسیت که رنگدانه های پوست موسوم به ملانین را تولید می کنند. ملانین تولید شده به داخل کراتینوسیت ها رانده می شود. در حدود یک دهم سلول های لایه بازال را ملانوسیت ها تشکیل می دهند. اختلاف رنگ پوست در افراد مختلف و نژادهای گوناگون بیشتر به خاطر مقادیر متفاوت ملانین در پوست آنهاست. نور خورشید باعث تحریک پوست برای تولید ملانین می شود.
درم یا میان پوست
درم در زیر اپیدرم قرار دارد و از نوعی ماده بی شکل که به منزله سیمانی برای پر کردن فضای بین سلول ها عمل می کند تشکیل شده است. در لابلای این ماده بی شکل عناصر زیر قرار دارند :
– سلول های درم
– رشته های کلاژن و الاستین
– عروق خونی
– عصب ها و ارگان های حسی
– غدد سبابه
– موها
– غدد عرق
سلول های اصلی درم شامل فیبروبلاست ها هستند که رشته های کلاژن و ماده بین سلولی را تولید می کنند. سایر سلول های درم شامل لکوسیت ها هستند که مسئول دفاع بر علیه عفونت ها می باشند.
کلاژن و الاستین پروتئین هایی به صورت فیبر می باشند که قدرت و خاصیت ارتجاعی پوست را سبب می شوند. در صورت اسیب دیدن این رشته ها مثلا در سنین پیری یا تماس زیاد با آفتاب پوست شل شده و خاصیت ارتجاعی آن کم می شود و نازک و چروکیده می گردد.
غدد سبابه به فولیکول مو اتصال دارند و ترشحات آنها از راه مجرای باریکی به داخل فولیکول می ریزد. این غدد ماده ای چرب به نام سبوم ترشح می کنند که به سطح پوست رسیده و آن را با یک لایه روغنی می پوشاند.
مو
در تمام نقاط پوست بدن غیر از کف دست و پا بخش قرمز رنگ لب ها پوست روی بند انگشتان و قسمت هایی از اندام تناسلی موها وجود دارند. مو از یک مجرای طولی در درون پوست به نام فولیکول خارج رشد می کند.
قسمت طولی مو که از درم رشد کرده و از سطح پوست خارج می شود تنه مو نامیده می شود. در انتهای تحتانی فولیکول برجستگی وجود دارد که سلول های ریشه مو در آن قرار دارد. این سلول ها قابلیت زیادی برای تقسیم دارند. با تقسیم شدن این ها سلول های تازه تشکیل شده به صورت عمودی قرار گرفته و به طرف بالا حرکت می کنند و بدین ترتیب مو بلند می شود. با حرکت این سلول ها به طرف بالا مانند آنچه در مورد پوست اتفاق می افتد این سلول ها نیز می میرند و بنابراین قسمت بالایی مو که از سطح پوست بیرون آمده است متشکل از سلول های کراتینی مرده است. ماده اصلی این قسمت به نام کراتین سخت موسوم است که ترکیب شیمیایی آن با کراتین لایه شاخی پوست تفاوت دارد. عضلات ظریفی به مو اتصال دارند که انقباض آنها سبب سیخ شدن موها می گردد.
این لایه به منزله محافظی برای ارگان های داخلی عمل می کند. همچنین لایه ای درمقابل نفوذ سرماست. بعلاوه منبع مهم ذخیره انرژی بدن است. مقدار و توزیع چربی تا حدود زیادی بستگی به عوامل ارثی، تغذیه و فعالیت بدنی دارد. دستجات چربی به وسیله حایل های سختی از جنس رشته های کلاژن از هم مجزا می شوند .
حس بویایی
حدود ١٠ میلیون سلول بویایی در بینی انسان وجود دارد که او را قادر میسازد تا پهنهی وسیعی از رایحهها را احساس کند. وقتی سرما میخوریم، احساس بویایی ما برای مدتی کار نمیکند. اندام بویایی ما در ابتدای مجرای تنفسی قرار گرفته و سطحی معادل یک سکهی کوچک در بالای حفرهی بینی را اشغال کرده است. رنگدانههای ناحیهی بویایی رنگ زردی به آن میدهد که از مخاط پیرامون آن قابل تشخیص است. هنوز نقش این رنگدانه در فرآیند بویایی مشخص نشده است. اما مشخص شده است جانوارانی که رنگدانهی پوستی ندارند؛ فاقد حس بویایی نیز هستند. بافت پوششی ناحیهی بویایی (با بیش از ١٠ میلیون سلول گیرنده)، ۵٠ میلیمتر بالاتر از بافت پوششی مژکی مجرای تنفسی است. سلولهای بویایی مژکهای ریزی (بیش از ١٢ عدد در هر سلول) دارند که با مخاط پوشیده شدهاست. دستجات رشتههای عصبی از سلولهای بویایی به بخش جلویی مرکز شنوایی در قاعدهی لوب پیشانی مخ میروند.
سلولهای حسی بویایی توسط استخوان بسیار نازکی به نام صفحهی غربالی از مرکز بویایی جدا میشوند. رشتههای عصبی از درون سوراخ های این استخوان عبور میکنند. سلولهای بویایی گیرندههای حسی شیمیایی اند. فقط بوی مولکول های مواد شیمیایی که سبب تحریک سلول های گیرنده بویایی شوند، حس می شود.
بوی گازها سریعتر از بوی مایعات و جامدات حس میشوند. حلالیت در آب نیز توانایی بویایی را افزایش میدهد چون مولکولهای مواد تبخیر و در هوا پراکنده می شوند. از این خاصیت در صنایع عطرسازی استفاده میشود. احساس بوهای گوناگون قابل تمرین و آموزش است. افراد مجرب در زمینهی تشخیص بوی عطرها میتوانند بین ۵٠٠ بوی مختلف تفکیک قایل شوند. وقتی دستگاه بویایی خسته شود، درک بوهای باقیمانده در هوا نیز متوقف میشود. این حالت وقتی اتفاق میافتد که تمامی گیرندهای بویایی توسط مولکول های بو اشغال شدهاند و نیازمند زمان برای برگشت به حالت اولیه هستند.
سلولهای بویایی پس از حدود ۴ هفته میمیرند و با سلولهای جدید جایگزین میگردند. سلولهای مرده همراه مخاط بینی به بیرون بدن رانده میشوند. در مورد بوهای مختلف توصیف یکسانی وجود ندارد. بسیاری از بوها با جسمی که آن بو را متصاعد میکند نام گذاری میشوند؛ به عنوان مثال رایحهی گل بنفشه یا بوی سوختن چیزی.
جانواران غالباً قدرت بویایی قوی تری نسبت به انسانها دارند. این قدرت به آنها کمک میکند تا در شرایط گوناگون خود را با محیط وفق دهند به عنوان مثال یک سگ به کمک بو مسیر خود را پیدا میکند. ما میدانیم که چرا یک بو مطلوب و بوی دیگر نامطلوب است و بین برخی بوها و اتفاقات خاص ارتباط برقرار میکنیم.
حس چشایی
حس چشایی، به کمک حس بویایی، به ما کمک میکند تا از خوردن انواع غذاها و نوشیدنیهای خوب لذت ببریم. این حس ناشی از کار صدها جوانهی چشایی است که اغلب روی زبان قرار گرفتهاند. حدود ٢٠٠٠ جوانهی چشایی در روی زبان، حفرهی دهان، اپیگلوت و بخش بالایی مری قرار دارند. بیش تر جوانههای چشایی در برجستگیهای کاسهای شکل در مخاط زبان قرار دارند.
جوانههای چشایی ۴٠ میلیمتر ضخامت و ٨٠ میلیمتر بلندی دارند. در کودکی و نوجوانی، هر برجستگی کاسهای حدود ٢۵٠ جوانهی چشایی را در خود دارد در حالی که در بزرگسالی این تعداد به ٨٠ عدد میرسد. هر جوانهی چشایی ٣٠ تا ٨٠ سلول گیرنده حسی دارد. جوانههای چشایی از سلولهای نگه دارنده، سلولهای قاعدهای و سلولهای حسی درست شدهاند و مرتباً بازسازی میشوند. گیرندههای چشایی رشتههای عصبی خاصی ندارند. ولی با رشتههای عصبی زبان، ارتباط برقرار می کنند.
جوانهی چشایی به صورت حفره ای است که توسط سوراخی به نام روزنهی چشایی به سطح زبان باز میشود. مایعات حاوی موادی که مزهشان تشخیص داده میشود از روی این روزنهها جریان مییابند و بخش بالایی سلولهای حسی را میشویند این عمل سبب تحریک این سلول ها می شود. سلولهای چشایی نوعی گیرندهحسی شیمیایی اند.
ما فقط ۴ مزه را میتوانیم تشخیص دهیم: شیرینی، ترشی، تلخی و شوری. ترکیب چهار مزهی فوق محدودهی وسیعی از مزهها را شامل میشود. مزههای گوناگون توسط گیرندههای مختلفی دریافت میشود که در روی سطح زبان توزیع نامتناسبی دارند. مواد شیرین در نوک زبان، مواد شور و ترش در کنارههای زبان و مواد تلخ در قاعدهی زبان حس میشوند. با تعامل حسهای چشایی و بویایی، تشخیص طعم و مزهی مواد دقیقتر صورت میگیرد. وقتی بینی می گیردـ به عنوان مثال در سرماخوردگی دیگر قادر به بوییدن نیستیم در چنین حالتی مزه غذاها نیز به خوبی احساس نمی شود.
ادامه مطلب...
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 460 |
پوست ما، دارای گیرنده (دندریت هایی از یک یا چند نورون که اثر محرک را به پیام عصبی تبدیل می کنند) گیرنده های درد، دما (سرما یا گرما) و گیرنده های مکانیکی لمس – فشاردر پوست وجود دارد. اغلب دندریت های این گیرنده ها، را پوششی از بافت پیوندی احاطه کرده است . بجز درد
چه زمانی گیرنده های درد تحریک می شوند؟مطالب خارج از که تا زمانیکه محرک های مختلف آن چنان شدید باشند که احتمال آسیب به بافت ها را ایجاد کنند (مثل گرما یا سرمای شدید)، گیرنده های درد را نیز تحریک می کنند. درد، احساس بسیار مهمی است، زیرا ما را از خطر، جراحت یا بیماری آگاه می کند. بسیاری از پاسخ های محافظت کننده از بدن مثل انعکاس ها، پس از تحریک گیرنده های درد شروع به کار می کنند.
گیرنده های دما در پوست، سرما یا گرما را تشخیص می دهند. در درون بدن نیزگیرنده های دما وجود دارند که به دمای خون حساس اند. هیپوتالاموس مغز مرکز اصلی تنظیم دمای بدن است.
گیرنده های مکانیکی در مقابل محرک هایی چون لمس، فشار و کشش واکنش نشان می دهند. این محرک ها فعالیت الکتریکی گیرنده های مکانیکی را تغییر می دهند واگر محرک به اندازه کافی قوی باشد، انرژی مکانیکی محرک به وسیله سلول گیرنده به جریان عصبی تبدیل می شود.
در دیواره برخی از رگ های خونی گیرنده هایی مکانیکی وجود دارند کهبه فشار خون حساس اند. در ماهیچه های اسکلتی نیز، گیرنده های مکانیکی حساس به تغییرات طول ماهیچه قرار دارند که گیرنده های کششی نامیده می شوند و وضعیت قسمت های مختلف بدن را به دستگاه عصبی مرکزی اطلاع می دهد.
ادامه مطلب...
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 658 |
صلبیه: لایه سفت و سفید رنگ در جلوی چشم بوده و منشاً قرنیه می باشد.
مشیمیه: لایه نازک و رنگدانه دار که منشاً عنبیه است.
عنبیه: بخش رنگی چشمودارای ماهیچه های صاف که تنگ شدن و گشاد شدن آن به ترتیب توسط سیستم پاراسمپاتیک و سمپاتیک می باشد.
شبکیه: لایه بسیار نازک که شامل گیرنده های نورری ونورون هاست.
زلالیه: مایع شفاف جلوی عدسی که کار تغذیه قرنیه و عدسی را برعهده دارد.
زجاجیه: ماده ی ژ له ای پشت عدسی که کار حفظ شکل کروی شکل چشم را بر عهده دارد.
لکه ی زرد: دارای نقش فراوان در دقت و تیز بینی چشم
ماهیچه مژگی: شرکت در عمل تطابق
دستگاه عدسی چشم دارای چهار سطح انکساری است:
1) سطح بین هوا و سطح جلویی قرنیه
2) سطح بین سطح پشتی قرنیه و مایع زلالیه
3) سطح بین مایع زلالیه و سطح جلویی عدسی چشم
4) سطح بین سطح خلفی عدسی و مایع زجاجیه
دستگاه عدسی چشم می تواند تصویر را بر روی شبکیه متمرکز نماید. تصویر حاصله نسبت به شیء معکوس و وارونه می باشد. اما چون مغز آموخته است که تصویر معکوس بر روی شبکیه را به صورت تصویر طبیعی درک کند، لذا اشیا را علیرغم جهت گیری معکوس بر روی شبکیه در وضعیت درست درک می کند.
مکانیسم تطابق:
تحریک اعصاب پاراسمپاتیک با انقباض عضله ی مژگانی و شل شدن رباط های عدسی سبب ضخیم تر شدن و افزایش قدرت انکساری عدسی را فراهم می کند. با افزایش قدرت انکساری عدسی چشم می تواند نسبت به زمانی که قدرت انکساری عدسی کمتر است بر روی اشیای نزدیک تر متمرکز شود. در نتیجه با نزدیک تر شدن یک شی ء دور به چشم تعداد ایمپالس های پاراسمپاتیک که به عضله ی مژگانی می رسند به تدریج افزایش یافته تا چشم پیوسته شیء را درکانون خود حفظ کند.
دوربینی(hyperopia): شخص می تواند اشیای دور را بر روی شبکیه خود متمرکز کند و در اکثر اوقات ناشی از کوچک بودن زیاد کره چشم است. پرتوهای نور به مقدار کافی توسط دستگاه عدسی در حال استراحت شکسته نمی شوند تا زمانی که به شبکیه می رسند بر روی آن متمرکز می شوند.
نزدیک بینی(myopia): وقتی عضله مژکانی در حال استراحت اند پرتوهای نور که از اشیای دور می رسند در جلوی شبکیه متمرکزمی شوند. این امر به دلیل بزرگ بودن زیاد کره چشم است.
در این خطای انکساری تصویر بینایی در یک صفحه با فاصله متفاوتی از تصویر بینایی در صفحه عمود بر این صفحه متمرکز می شود.
شبکیه بخش حساس به نور چشم بوده و شامل سلول های مخروط ها و سلول های استوانه ای می باشد که به ترتیب مسئول دید رنگی و مسئول دید سیاه و سفید و دید در تاریکی می باشند. هنگامی که سلول های استوانه ای و مخروطی تحریک می شوند پیام های عصبی ابتدا از لایه های متوالی سلول های عصبی خود شبکیه هدایت شده و در نهایت وارد فیبرهای عصبی بینایی و قشر مغز می شوند.
وقتی سلوهای استوانه ای در معرض نور قرار می گیرند تحریک استوانه سبب افزایش پتانسیل منفی داخل غشای استوانه می شود که نوعی هیپرپلاریزاسیون است یعنی داخل غشا نسبت به حالت طبیعی منفی تر می شود. این حالت دقیقا برعکس کاهش منفی بودن (فرایند دپولاریزاسیون) است که در تحریک تقریباً تمام گیرنده حسی دیگر اتفاق می افتد.
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 271 |