فصل پنجم حس و حرکت
ساختمان چشم انسان
سمت های مختلف چشم انسان عبارتند از: پلک ها، ملتحمه، قرنیه، صلبیه، عنبیه، مردمک، عدسی،اتاقک قدامی، مشیمیه، فضای خلفی و زجاجیه، شبکیه، عصب چشم و عضلات چشم.پلک ها:
پلک ها؛ بافت های منحصر به فردی هستند که پوشش مخاطی متحرکی را تشکیل می دهند که تمام سطح کره چشم را می پوشاند . بنابراین پلکها خط مقدم دفاع سطح چشم در مقابل خشکی و آسیب ها می باشند . اگر پلکهادچاراختلالات آناتومیک یا عملکردی باشند ، اولین قدم درمانی در جهت بهبود وضع سطح چشم، اصلاح فیزیولوژی نرمال پلک است.حدود ۱۰۰ مژه در پلک بالا و ۵۰ مژه در پلک پایین وجود دارد که دقیقا قدام به صفحه تارسی خارج شده و به سمت جلو خم می شوند. مژه های فوقانی به سمت بالا و مژه های تحتانی به سمت پایین قوس برمی دارند که باعث گیر انداختن و جلوگیری از ورود اجسام ریز به داخل سطح کره چشم می شوند.
ملتحمه
ملتحمه یک لایه شفاف محافظ است که سطح داخلی پلک ها و روی سفیدی کره چشم را می پوشاند.در واقع ملتحمه یک اپیتلیوم مخاطی است که از محل اتصال پوستی مخاطی لبه پلک تا لیمبوس قرنیه ای – صلبیه ای ادامه یافته است . مساحت ناحیه ملتحمه بیشتر از سطح کره چشم و پلکهاست و باعث ایجاد چندین چین می شود. چین ها در فورنیکس ها برجسته تربوده وبرای حرکت کره چشم لازم هستند . در سمت داخل، فورنیکس وجود ندارد و چین ملتحمه ایجاد چین نیمه هلالی را می کند.
قرنیه
قرنیه(Cornea) راهی است که از طریق آن اطلاعات بینایی از دنیای خارج وارد چشم می شود. بنابراین، یک بافت اپتیکی کاملا تخصص یافته است که بایدشفافیت وتوانائی انکسار نور مرئی آن حفظ شده و در مقابل نیروهای خارجی مثل خشکی، تهاجم میکروبی و آسیب وضربه ها مقاومت کند.قرنیه بافتی است شفاف در جلوی چشم که در محل لیمبوس (حلقه دور قرنیه) به ملتحمه متصل میشود. منابع تغذیه قرنیه ، عروق لیمبوس ، زلالیه و اشک است. قسمت سطحی قرنیه بیشتر اکسیژن خود را از اتمسفر میگیرد. ساختمان یکنواخت ، بیآب بودن و بیرگ بودن عوامل شفافیت قرنیه میباشد.اعمال جراحی لیزیک و یا لیزر برای تصحیح شماره عینک بر روی این قسمت انجام می گیرد. با انجام این گونه اعمال جراحی، انحنای قرنیه تغییر و شماره چشم اصلاح می گردد .
به گفته دیگر؛ قرنیه قسمت شفاف و شیشه مانند جلوی چشم میباشد که مقطعی از یک کره یا یک جسم بیضوی منظم است که از ورای آن قسمت رنگی چشم یعنی عنبیه دیده میشود. در واقع رنگ چشم وابسته به عنبیه است که از فردی به فرد دیگر متفاوت میباشد و قرنیه کاملا شفاف است. نور پس از عبور از قرنیه و عدسی چشم به شبکیه میرسد تا در آنجا تصویر تشکیل گردد و پس از فعل و انفعالاتی، اطلاعات این تصویر بصورت امواج الکتریکی-عصبی به مغز منتقل گردد و فعل بینایی کامل گردد. هر گونه اختلالی که در این مسیر بروز نماید سبب کاهش بینایی میشود. قرنیه اولین عنصر در این مسیر میباشد و وجود یک قرنیه شفاف و با شکل هندسی منظم، لازمه اصلی بینایی است
صلبیه
صلبیه قسمت سفیدی چشم است که درامتداد قرنیه میباشد و تا پشت چشم و تاعصب بینایی ادامه می یابد. در واقع صلبیه بافت نسبتاً محکمی است که دورتا دور کره چشم به جز قرنیه را می پوشاند.
عنبیه
عنبیه بخش رنگی پشت قرنیه است که رنگ چشم افراد را تعیین می کند.عنبیه به رنگهای مختلف مانند آبی، سبز، قهوهای، عسلی وغیره میباشد.
مردمک:مردمک، سوراخی است در وسط عنبیه که مقدار نور وارد شده به چشم را تنظیم می کند. وقتی چشم در محیط پر نور قرار می گیرد مردمک تنگ می شود تا مقدار نور کمتری وارد چشم شود؛ و بر عکس زمانی که چشم در محیط کم نور قرار می گیرد مردمک گشاد می شود تا نور بیشتری وارد چشم شود.
عدسی
عدسی عضوی است محدب الطرفین ، قابل انعطاف، بدون رگ و شفاف با قطر ۹ میلیمتر و ضخامت ۴ میلیمتر که ما بین مایع زلالیه و زجاجیه چشم قرار دارد. و توسط زنولها به شیارهای بین جسم مژگانی اتصال دارد.عدسی در پشت مردمک واقع شده است و عمل تطابق و متمرکز کردن نور بر روی شبکیه را انجام میدهد.
در هنگام مطالعه، عدسی با تغییر انحنا خود این امکان را ایجاد مینماید که بتوانیم اجسام نزدیک را بخوبی ببینیم. این قابلیت از سن ۴۵-۴۰ سالگی به بعد، کاهش مییابد و بنابراین پیر چشمی عارض میگردد، بدین معنا که برای دید نزدیک و مطالعه نیاز به عینک جداگانه خواهد بود. هرگاه فردی به نزدیک نگاه میکند، انقباض عضله سیلیاری،
کشش عدسی را کم میکند و لذا عدسی کرویتر شده و قدرت انکساری بیشتری پیدا میکند و تصویر جسم نزدیک را بر شبکیه میاندازد (عمل تطابق). در نگاه به دور عکس این حالت اتفاق میافتد. با پیر شدن و کاهش حالت ارتجاعی عدسی ، قدرت تطابق آن کاهش مییابد و فرد تار میبیند.این همان حالتی است که به آن پیر چشمی گفته می شود.
آب مروارید که یکی از شایعترین بیماریهای چشم میباشد که بعلت کدر شدن عدسی چشم اتفاق می افتد.
اتاقک قدامی
اتاقک قدامی فضای کوچکی است که بین قرنیه و عنبیه قرار دارد. در این فضا مایعی به نام زلالیه جریان دارد.در چشم مرتباً مقداری از مایع زلالیه تولید و ازطریق مجاری زاویه چشم خارج می شود . اگر به هر دلیلی تعادل بین تولید و خروج این مایع به هم بخورد مقدار مایع زلالیه در چشم افزایش پیدا می کند و فشار داخل کره چشم از حد طبیعی بیشتر می شود. بالا رفتن فشار چشم به پرده شبکیه و عصب بینایی آسیب می زند و باعث بیماری آب سیاه یا گلوکوما می شود.
مشیمیه
مشیمیه پرده نازک سیاه رنگی است که دور شبکیه را احاطه کرده است. این پرده تعداد زیادی رگ های خونی دارد که مواد غذایی را به بخش هایی از شبکیه می رساند. به علاوه سلول های این لایه حاوی تعداد زیادی رنگ دانه سیاه ملانین است که رنگ سیاهی به این بخش از چشم می دهد. وجود رنگ سیاه مانع از انعکاس نورهای اضافی در داخل کره چشم می شود و به تشکیل تصویر واضحتر کمک می کند.
فضای خلفی و زجاجیه
فضای خلفی چشم که محوطه پشت عدسی چشم است توسط زجاجیه که در واقع یک ماده ژله مانند شفاف است پر میشود. در بعضی شرایط مثل افزایش سن، ضربه به چشم، نزدیک بینی متوسط تا شدید، دیابت و …. ساختمان ژله مانند زجاجیه تغییر می کند و در بعضی جاها حالت آبکی پیدا می کند.این تغییرات بصورت اشکال متحرکی شبیه مو و یا بال مگس ( مگس پران) در میدان بینایی دیده می شوند. خصوصا در موقع نگاه به یک زمینه سفید و روشن این اشکال بیشتر جلب توجه میکند.
در صورتی که فردی به صورت حاد دچار مگس پران و یا احساس جرقه زدن (فلاشینگ) شود؛ باید از نظر احتمال سوراخ شدگی شبکیه معاینه شود.
شبکیه
قسمت حساس به نور چشم است که در پشت چشم ، مابین زجاجیه و مشیمیه قرار دارد و شامل مجموعه ای از سلولهای حساس به نور و انواع مختلف نرونهاست. سلولهای استوانه ای مسئول دید سیاه و سفید هستند و سلولهای مخروطی رنگها را تشخیص می دهند. نرونهای میانی شبکیه نیز سیگنالهای بینایی رسیده را جمع آوری و اطلاعات را به عصب بینایی منتقل می کنند.
شبکیه از میلیونها سلول اختصاصی فتورسپتور (گیرنده نور)بنام سلولهای مخروطی و استوانه ای تشکیل شده است که شعاعهای نوری را به سیگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند و از طریق عصب بینایی به مغز منتقل می کنند. سلولهای استوانه ای توانایی دید در نور کم و سلولهای مخروطی توانایی دید رنگها را به ما می دهند .
ماکولا، که در مرکز شبکیه قرار دارد، محل تجمع بیشترین تعداد سلولهای مخروطی است. فوآ، فرورفتگی کوچکی در مرکز ماکولا، بیشترین سلول مخروطی را داراست. ماکولا مسئول دید مرکزی، دید رنگها و تشخیص دقیق جزئیات است. سلولهای استوانه ای درقسمت محیطی شبکیه (اطراف شبکیه) قرار دارند و امکان دید در شب و دیدن حرکت اشیاء در اطراف را می دهد .
لایه پیگمانته (رنگدانه دار) شبکیه مابین شبکیه و مشیمیه قرار دارد و حاوی ملانوسیتهایی است که مسئول رنگ سیاه آن هستند. این پیگمانها باعث می شوند تمام نورها داخل چشم جذب شود وچشم مانند اتاق تاریک عکاسی عمل کند.
عصب چشم
عصب بینایی، در پشت شبکیه قراردارد که سیگنالها را از سلولهای فتورسپتور به مغز منتقل می کند . این عصب پیام های بینایی را از شبکیه به مغز ارسال می کند.در بعضی ازبیماریها مانند مولتیپل اسکلروزیس یا همان MS ، مسمومیت با الکل متیلیک (الکل چوب)، آب سیاه و…. عصب بینایی آسیب می بیند.
عضلات چشم
حرکات کره چشم در هر چشم به وسیله ۶ عضله خارج کره چشمی که به اطراف کره چشم می چسبد کنترل می شود. اختلال حرکتی و یا عدم هماهنگی آن ها می تواند به انحراف چشم یا لوچی منجر شود.ساختمان گوش انسان
گوش شامل سه قسمت بیرونی، میانى و درونى است.
گوش بیرونى
لالهگوش
در اغلب حیوانات متحرک است و به طرف منبع صوتى متمایل مىشود ولى در انسان ثابت است و با حرکت سر به طرف منبع صوتى متوجه مىگردد. لاله گوش انسان در حقیقت سه نقش عمده بر عهده دارد که عبارتند از: جمعآورى امواج صوتی، هدایت آنها به مجراى شنوایی، تشخیص جهت آنها، بهگونهاى که اگر چینخوردگىهاى لاله گوش را از موم پر کنند میزان شنوایى و همچنین قدرت تشخیص جهت صوت در انسان کاهش مىیابد. دو لاله گوش در انسان طورى قرار گرفتهاند که از برگشت صداى خود انسان جلوگیرى مىکنند. ضمناً چون گوشها در دو طرف سر واقع شدهاند، اختلاف زمانى که در درک صدا بهوسیله دو گوش بهوجود مىآید منجر به تشخیص جهت آن مىگردد. بنابر این امواج صوتى بهوسیلهٔ لاله گوش و چینخوردگىهاى آن جمعآورى مىشوند و از طریق مجراى شنوایى پردهٔ صماخ را متأثر مىسازند.
مجراى شنوایى
این مجرا لولهاى شکل و بهطول ۲ تا ۳ سانتىمتر است و ارتعاشات صوتى از طریق آن به پردهٔ صماخ، که در انتهاى آن قرار دارد مىرسند.
پردهٔ صماخ
طبل گوش یا پردهٔ صماخ غشایى است که بهوسیله اصوات با فرکانسهاى متفاوت صداهاى قابل شنیدن مرتعش مىشود و چون میزان کشش آن در مرکز و کنارههاى آن فرق مىکند، قسمتهاى مختلف آن بهوسیله فرکانسهاى معین ولى متفاوت مرتعش مىگردند. اصوات زیر قسمتهاى مرکزى و اصوات بم کنارههاى پردهٔ صماخ را به ارتعاش در مىآورند.
گوش میانى
این قسمت از گوش، محفظهاى استخوانى است که بهوسیلهٔ دو دریچهٔ بیضى و گرد از گوش داخلی، و بهوسیلهٔ پردهٔ صماخ از گوش خارجى جدا مىشود و نیز از طریق مجرایى به نام شیپور اوستاش این است که فشار دو طرف پرده صماخ را متعادل مىسازد. ارتعاشات صوتى از طریق گوش خارجى به گوش میانى مىرسد و از آنجا به گوش داخلى منتقل مىشود. گوش میانى ضمن عمل انتقال صوت، عمل تخفیفکنندهٔ ارتعاشات شدید صوتى را نیز انجام مىدهد ولى هرگاه شدت صوت از حد معینى تجاوز کند گوش داخلى صدمه خواهد دید.
گوش داخلى
گوش داخلى به علت داشتن پیچ و خمهاى آن به لابیرنت موسوم شده است و عمل آن از نظر شنوایى این است که ارتعاشات صوتى را به یاختههاى شنوایى برساند و آنها را به تکانههاى عصبى تبدیل کند. گوش داخلى شامل سه بخش دهلیز، مجارى نیمدایره، حلزون مىباشد. دهلیز و مجارى نیمدایره مخصوص عمل تعادل و حلزون ویژه عمل شنوایى است.
گوش داخلی از تعدادی حفره استخوانی به نام دالان یا لابیرنت استخوانی تشکیل شده که کیسه ها و مجاری غشایی به نام لابیرنت غشایی درون این حفرات قرار می گیرند.
این حفره های استخوانی حاوی مایع شفافی به نام پری لنف است که از نظر ترکیب یونی شبیه مایع خارج سلولی است ولی نسبت به آن پروتئین کمتری دارد. درون لابیرنت استخوانی، کیسه ها و مجاری ای به نام لابیرنت غشایی قرار دارد. لابیرنت غشایی درون پری لنف غوطه ور است و بنابراین مایع پری لنف بین لابیرنت استخوانی و غشایی قرار می گیرد.
لابیرنت غشایی یک سیستم متوالی از مجاری و کیسه ها است که درون لابیرنت استخوانی قرار دارد و درون آنها با اندولنف پر شده است. این بخش حاوی دو کیسه (اوتریکل و ساکول) و چهار مجرا
(سه مجرای نیمدایره ای و مجرای حلزونی) است.
ساختمان های گوش داخلی اطلاعات مربوط به شنوایی و تعادل را به مغز می رسانند. مجرای حلزونی عضو شنوایی است و مجرای نیمدایره ای، اوتریکول و ساکول اعضای تعادلی هستند..
ساختمان پوست
پیدرم یا روپوست
لایه بیرونی پوست اپیدرم نام دارد. در قسمت قاعده ای این لایه سلول ها به طور مداوم در حال تقسیم و تکثیر هستند و سلول های تازه ای می سازند که خود به وسیله سلول های تازه تر به بالا و به سطح پوست رانده می شوند و به لایه کراتینی که سطحی ترین قسمت پوست است تبدیل شده و تدریجاً ریزش می کنند.
درم یا پوست میانی
این لایه در زیر اپیدرم قرار داشته و از آن ضخیم تر است. درم یا میان پوست عمدتا حاوی رشته های الاستین و کلاژن است. همچنین حاوی عروق خونی، اعصاب، ارگانهای حسی، غده های سباسه، غدد عرق و فولیکول مو است.
ساب کوتیس یا زیرپوست
این لایه در قسمت زیرین درم قرار دارد و حاوی سلول های چربی است.
ضخامت پوست
ضخامت پوست بین ۱ تا ۴ میلی متر است که در نقاط مختلف بدن متفاوت است. اپیدرم معمولا نازک است و در پوست پلک نازکتر از جاهای دیگر می باشد و تقریبا ۰٫۱ میلی متر ضخامت دارد. در مناطقی چون کف دست و پا این لایه ضخیم تر و حدود ۱ میلی متر است. درم حدود ۲۰ برابر ضخیم تر از اپیدرم است و در ناحیه پشت تقریبا ۴-۳ میلی متر ضخامت دارد. لایه زیر پوست نیز دارای ضخامت های متفاوت است و در قسمت ران و شکم ضخیم تر و در ناحیه صورت کم ضخامت تر است.
عملکرد پوست
پوست دارای عملکردهای زیر است :
محافظت کننده
منتقل کننده حس
تنظیم کننده حرارت بدن
ولید ویتامین D
دارای نقش در رفتارهای اجتماعی فرد
پوست سبب محافظت بدن در برابر آسیب های مکانیکی، سایش و فشار می شود. لایه خاجی پوست از کراتین فشرده است که در برابر سموم شیمیایی و اسیدها مقاومت می کند و همچنین در برابر اثرات اشعه ماورای بنفش خورشید و عوامل عفونت زا مثل باکتریها و قارچ ها از خود مقاومت نشان می دهد. عمل مهم دیگر پوست ممانعت از هدر رفتن آب بدن است. همچنین لایه درم حاوی رشته های عصبی است که حس هایی چون لمس، فشار، درد و حرارت را منتقل می کند. تنظیم حرارت بدن یکی از نقش های دیگر پوست است. با تبخیر آب از سطح پوست و تعریق، دمای بدن کاهش می یابد و همچنین تغییر در میزان جریان خون داخل پوست باعث تغییر دمای بدن می گردد. تولید ویتامین D در پوست با قرار گرفتن در برابر نور خورشید صورت می گیرد. این ویتامین برای تنظیم مقدار کلسیم و رشد استخوانی ضروری است همچنین پوست از طریق رنگ، قوام و بوی خود، پیام ها ی اجتماعی، هیجانی و جنسی را منتقل می کند.
لایه اپیدرم
این لایه تقریبا از ۱۵ تا ۲۰ طبقه سلولی که به صورت فشرده روی هم قرار گرفته اند تشکیل شده است. اکثر این سلول ها یا کراتینوسیت و یا سلول های سنگفرشی هستند و هر کدام چند هزارم میلیمتر اندازه دارند. همانطور که در شکل دیده می شود تحتانی ترین لایه سلولی لایه بازال یا پایه ای نام دارد. در این لایه است که سلول های تازه اپیدرم ساخته می شوند. این سلول ها به سمت بالا رانده شده و می ریزند.
این امر یک فرآیند مداوم است و بنابراین در هر لحظه پوست ما در حال بازسازی و تازه شدن است. در مسیر حرکت خود این سلول ها کم کم زنده بودن خود را از دست می دهند آب آنها کمتر می شود و حالت خشک و مسطح پیدا می کنندو وقتی که به سطحی ترین موقعیت برسند مرده اند.
کراتینوسیت ها که خارجی ترین لایه اپیدرم یا طبقه شاخی را تشکیل می دهند. سلول های مرده ای هستند که حاوی مقادیر زیادی پروتئین موسوم به کراتین می باشند. از زمان تشکیل یک سلول تازه در لایه بازال تا ریزش ان از سطح پوست در حدود ۲۸ روز طول می کشد لایه کراتینی از سلول های به هم فشرده تشکیل شده و خاصیت محافظت کننده دارد.
سایر سلولهای اپیدرم، سلول های لانگرهانس و ملانوسیت
علاوه بر کراتینوسیت ها سلول های دیگری در اپیدرم وجود دارند. از جمله سلول های لانگرهانس که در سیستم ایمنی بدن نقش داشته و سلول های ملانوسیت که رنگدانه های پوست موسوم به ملانین را تولید می کنند. ملانین تولید شده به داخل کراتینوسیت ها رانده می شود. در حدود یک دهم سلول های لایه بازال را ملانوسیت ها تشکیل می دهند. اختلاف رنگ پوست در افراد مختلف و نژادهای گوناگون بیشتر به خاطر مقادیر متفاوت ملانین در پوست آنهاست. نور خورشید باعث تحریک پوست برای تولید ملانین می شود.
درم یا میان پوست
درم در زیر اپیدرم قرار دارد و از نوعی ماده بی شکل که به منزله سیمانی برای پر کردن فضای بین سلول ها عمل می کند تشکیل شده است. در لابلای این ماده بی شکل عناصر زیر قرار دارند :
– سلول های درم
– رشته های کلاژن و الاستین
– عروق خونی
– عصب ها و ارگان های حسی
– غدد سبابه
– موها
– غدد عرق
سلول های اصلی درم شامل فیبروبلاست ها هستند که رشته های کلاژن و ماده بین سلولی را تولید می کنند. سایر سلول های درم شامل لکوسیت ها هستند که مسئول دفاع بر علیه عفونت ها می باشند.
کلاژن و الاستین پروتئین هایی به صورت فیبر می باشند که قدرت و خاصیت ارتجاعی پوست را سبب می شوند. در صورت اسیب دیدن این رشته ها مثلا در سنین پیری یا تماس زیاد با آفتاب پوست شل شده و خاصیت ارتجاعی آن کم می شود و نازک و چروکیده می گردد.
غدد سبابه به فولیکول مو اتصال دارند و ترشحات آنها از راه مجرای باریکی به داخل فولیکول می ریزد. این غدد ماده ای چرب به نام سبوم ترشح می کنند که به سطح پوست رسیده و آن را با یک لایه روغنی می پوشاند.
مو
در تمام نقاط پوست بدن غیر از کف دست و پا بخش قرمز رنگ لب ها پوست روی بند انگشتان و قسمت هایی از اندام تناسلی موها وجود دارند. مو از یک مجرای طولی در درون پوست به نام فولیکول خارج رشد می کند.
قسمت طولی مو که از درم رشد کرده و از سطح پوست خارج می شود تنه مو نامیده می شود. در انتهای تحتانی فولیکول برجستگی وجود دارد که سلول های ریشه مو در آن قرار دارد. این سلول ها قابلیت زیادی برای تقسیم دارند. با تقسیم شدن این ها سلول های تازه تشکیل شده به صورت عمودی قرار گرفته و به طرف بالا حرکت می کنند و بدین ترتیب مو بلند می شود. با حرکت این سلول ها به طرف بالا مانند آنچه در مورد پوست اتفاق می افتد این سلول ها نیز می میرند و بنابراین قسمت بالایی مو که از سطح پوست بیرون آمده است متشکل از سلول های کراتینی مرده است. ماده اصلی این قسمت به نام کراتین سخت موسوم است که ترکیب شیمیایی آن با کراتین لایه شاخی پوست تفاوت دارد. عضلات ظریفی به مو اتصال دارند که انقباض آنها سبب سیخ شدن موها می گردد.
این لایه به منزله محافظی برای ارگان های داخلی عمل می کند. همچنین لایه ای درمقابل نفوذ سرماست. بعلاوه منبع مهم ذخیره انرژی بدن است. مقدار و توزیع چربی تا حدود زیادی بستگی به عوامل ارثی، تغذیه و فعالیت بدنی دارد. دستجات چربی به وسیله حایل های سختی از جنس رشته های کلاژن از هم مجزا می شوند .
حس بویایی
حدود ١٠ میلیون سلول بویایی در بینی انسان وجود دارد که او را قادر میسازد تا پهنهی وسیعی از رایحهها را احساس کند. وقتی سرما میخوریم، احساس بویایی ما برای مدتی کار نمیکند. اندام بویایی ما در ابتدای مجرای تنفسی قرار گرفته و سطحی معادل یک سکهی کوچک در بالای حفرهی بینی را اشغال کرده است. رنگدانههای ناحیهی بویایی رنگ زردی به آن میدهد که از مخاط پیرامون آن قابل تشخیص است. هنوز نقش این رنگدانه در فرآیند بویایی مشخص نشده است. اما مشخص شده است جانوارانی که رنگدانهی پوستی ندارند؛ فاقد حس بویایی نیز هستند. بافت پوششی ناحیهی بویایی (با بیش از ١٠ میلیون سلول گیرنده)، ۵٠ میلیمتر بالاتر از بافت پوششی مژکی مجرای تنفسی است. سلولهای بویایی مژکهای ریزی (بیش از ١٢ عدد در هر سلول) دارند که با مخاط پوشیده شدهاست. دستجات رشتههای عصبی از سلولهای بویایی به بخش جلویی مرکز شنوایی در قاعدهی لوب پیشانی مخ میروند.
سلولهای حسی بویایی توسط استخوان بسیار نازکی به نام صفحهی غربالی از مرکز بویایی جدا میشوند. رشتههای عصبی از درون سوراخ های این استخوان عبور میکنند. سلولهای بویایی گیرندههای حسی شیمیایی اند. فقط بوی مولکول های مواد شیمیایی که سبب تحریک سلول های گیرنده بویایی شوند، حس می شود.
بوی گازها سریعتر از بوی مایعات و جامدات حس میشوند. حلالیت در آب نیز توانایی بویایی را افزایش میدهد چون مولکولهای مواد تبخیر و در هوا پراکنده می شوند. از این خاصیت در صنایع عطرسازی استفاده میشود. احساس بوهای گوناگون قابل تمرین و آموزش است. افراد مجرب در زمینهی تشخیص بوی عطرها میتوانند بین ۵٠٠ بوی مختلف تفکیک قایل شوند. وقتی دستگاه بویایی خسته شود، درک بوهای باقیمانده در هوا نیز متوقف میشود. این حالت وقتی اتفاق میافتد که تمامی گیرندهای بویایی توسط مولکول های بو اشغال شدهاند و نیازمند زمان برای برگشت به حالت اولیه هستند.
سلولهای بویایی پس از حدود ۴ هفته میمیرند و با سلولهای جدید جایگزین میگردند. سلولهای مرده همراه مخاط بینی به بیرون بدن رانده میشوند. در مورد بوهای مختلف توصیف یکسانی وجود ندارد. بسیاری از بوها با جسمی که آن بو را متصاعد میکند نام گذاری میشوند؛ به عنوان مثال رایحهی گل بنفشه یا بوی سوختن چیزی.
جانواران غالباً قدرت بویایی قوی تری نسبت به انسانها دارند. این قدرت به آنها کمک میکند تا در شرایط گوناگون خود را با محیط وفق دهند به عنوان مثال یک سگ به کمک بو مسیر خود را پیدا میکند. ما میدانیم که چرا یک بو مطلوب و بوی دیگر نامطلوب است و بین برخی بوها و اتفاقات خاص ارتباط برقرار میکنیم.
حس چشایی
حس چشایی، به کمک حس بویایی، به ما کمک میکند تا از خوردن انواع غذاها و نوشیدنیهای خوب لذت ببریم. این حس ناشی از کار صدها جوانهی چشایی است که اغلب روی زبان قرار گرفتهاند. حدود ٢٠٠٠ جوانهی چشایی در روی زبان، حفرهی دهان، اپیگلوت و بخش بالایی مری قرار دارند. بیش تر جوانههای چشایی در برجستگیهای کاسهای شکل در مخاط زبان قرار دارند.
جوانههای چشایی ۴٠ میلیمتر ضخامت و ٨٠ میلیمتر بلندی دارند. در کودکی و نوجوانی، هر برجستگی کاسهای حدود ٢۵٠ جوانهی چشایی را در خود دارد در حالی که در بزرگسالی این تعداد به ٨٠ عدد میرسد. هر جوانهی چشایی ٣٠ تا ٨٠ سلول گیرنده حسی دارد. جوانههای چشایی از سلولهای نگه دارنده، سلولهای قاعدهای و سلولهای حسی درست شدهاند و مرتباً بازسازی میشوند. گیرندههای چشایی رشتههای عصبی خاصی ندارند. ولی با رشتههای عصبی زبان، ارتباط برقرار می کنند.
جوانهی چشایی به صورت حفره ای است که توسط سوراخی به نام روزنهی چشایی به سطح زبان باز میشود. مایعات حاوی موادی که مزهشان تشخیص داده میشود از روی این روزنهها جریان مییابند و بخش بالایی سلولهای حسی را میشویند این عمل سبب تحریک این سلول ها می شود. سلولهای چشایی نوعی گیرندهحسی شیمیایی اند.
ما فقط ۴ مزه را میتوانیم تشخیص دهیم: شیرینی، ترشی، تلخی و شوری. ترکیب چهار مزهی فوق محدودهی وسیعی از مزهها را شامل میشود. مزههای گوناگون توسط گیرندههای مختلفی دریافت میشود که در روی سطح زبان توزیع نامتناسبی دارند. مواد شیرین در نوک زبان، مواد شور و ترش در کنارههای زبان و مواد تلخ در قاعدهی زبان حس میشوند. با تعامل حسهای چشایی و بویایی، تشخیص طعم و مزهی مواد دقیقتر صورت میگیرد. وقتی بینی می گیردـ به عنوان مثال در سرماخوردگی دیگر قادر به بوییدن نیستیم در چنین حالتی مزه غذاها نیز به خوبی احساس نمی شود.
شنوائی و حواس دیگر
سابقاً به پیروی از ارسطو می پنداشتند که آدمیان پنج حس دارند: بینائی ،شنوائی، بویائی، چشائی و حس بودن (لمس) اما امروز می دانیم که بیش از پنج حس داریم امروز از چندین حس خبر داریم که سابقاً درباره آنها هیچ نمی دانستند دو تا از مهم ترین این حسها حس تعادل و حس حرکت یا حس عضلانی است. پوست بدن که پیش از این می پنداشتند آلت یک حس است آلت چهار حس است یعنی: حس درد، حس فشار ،حس سرما و حس گرما نیز امروز به عده ای حسهای عضوی معتقد شده ایم از مهم ترین اینها حس های پیچیده و مبهمی است که ما را از گرسنگی و تشنگی آگاه می سازد.
حس شنوائی پس از حس بینائی مهم ترین حس های ما است. شنوائی بخوصوص در تکوین سخن گفتن و ایجاد ارتباط با دیگران اهمیت دارد. شنوائی هم مثل بینائی حس دور سنج است یعنی حسی است که ما را از چیزها قبل از اینکه آنها را لمس می آگاهند.
دستگاهی که آلت حس شنوائی است با دستگاه حس تعادل ارتباط نزدیک دارد و در حقیقت از متفرعات آن دستگاه است. بعضی از حیوانات پست تر آلت حس تعادل دارند اما آلت حس شنوائی ندارند.در طی دوره تحول دستگاه تعادل سنج حیوان بتدریج مفصلتر می شود تا اینکه کم کم این دستگاه هم خواص حس تعادل و هم شنوائی را دارا می شود.حس بویائی هم مثل بینائی و شنوائی حسی دور رس است. این حس بخوصوص برای حیوانات اهمیت خاص دارد زیرا بوسیله این حس از نزدیک شدن خطر آگاه می شوند و بیشتر از راه این حس طعمه و غذای خود را پیدا می کنند. در میان آدمیان هم از لحاظ عمل و هم از لحاظ درک زیبائی این حس اهمیت پیدا می کنند. حس بویایی در شناختن مزه ها نیز عامل مهمی است و قسمتی از آنچه را معمولاً به حس چشائی نسبت می دهند. تشکیل می دهد.
حواس ما، ما را از تمام جنبه های محیط خود آگاه می سازند. چشم ها اطلاعات بینایی را فراهم می کنند، گوش ها صوت را تشخیص می دهند و در تعادل نیز نقش دارند، بینی و زبان به ترتیب به بوها و مزه های مختلف پاسخ می دهند و اعصاب حسی پوست، ما را قادر به احساس تماس فیزیکی (لمس)، تغییرات دما و درد می کنند. در هر مورد اطلاعات محیطی که به وسیله اعضای حسی تشخیص داده می شود، به وسیله اعصاب به مغز منتقل می شوند و در آنجا مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند.
بینایی
اعضای بینایی، چشم ها هستند. شعاع های نوری که به هر چشم وارد می شود، به وسیـله قرنیـه و عدسی متمرکز شده، روی شبکیه می افتند و یک تصویر وارونه بر روی آن تشکیـل می دهنـد. سلـول های شبکیه این تصویر را به تکان هـای الکتریکی تبدیـل مـی کنند که از طریق عصب بینایی به مغز می روند و در آنجا رمز گشایی شده، باعث بینایی می شوند. عنبیه، اندازه مردمک را تغییر داده، مقدار نوری را که به شبکیه می رسد، کنترل می کند. رگ های خونی شبکیه و لایه ای به نام مشیمیه، مواد غذایی را به چشم می رسانند.
نمای شبکیه
سلول های شبکیه، رنگ و شدت نور را ثبت می کنند. در پشت شبکیه، دیسک بینایی قرار دارد که در آنجا رشته های عصبی به هم نزدیک شده، عصب بینایی را تشکیل می دهند و رگ های خونی وارد چشم می شوند. دیسک، هیچ گونه سلول حساس به نور ندارد و آزمایش نقطه کور خوانده می شود. این عکس با یک افتالموسکوپ گرفته شده است که داخل چشم را بزرگ و روشن می کند.
شنوایی و تعادل
گوش نه تنها وظیفه شنیدن بلکه برقراری تعادل را نیز به عهده دارد. گوش شامل قسمت های خارجی، میانی و داخلی است. گوش خارجی، امواج صوتی را به پرده صماخ می رساند، باعث لرزش آن می شود. استخوان های گوش میانی، این لرزش ها را به گوش داخلی منتقل می کنند. این پیام ها در آنجا به پیام های الکتریکی تبدیل می شوند. این پیام ها از طریق سلول های عصبی به مغز رفته، مورد تجزیه و تحلیل قرار می گیرند. گوش داخلی همچنین ساختارهایی دارد که با تشخیص وضعیت و حرکت سر به تعادل کمک کرده، به ما اجازه می دهند بدون یان که بیافتیم، قائم بایستیم و حرکت کنیم.
ساختار گوش
گوش خارجی شامل لاله (قسمت قابل مشاهده) و مجرای گوش است که به پرده صماخ ختم می شود. گوش میانی حاوی 13 استخوان ظریف است که پرده صماخ را به غشای جدا کننده گوش میانی و داخلی، مرتبط می کنند. حلزون که حاوی گیرنده های حسی شنوایی است و نیز ساختارهای تنظیم کننده تعادل در گوش داخلی قرار دارند.
بویایی
بوها به وسیله سلول های گیرنده تخصیص یافته در سقف حفره بینی تشخیص داده می شوند. این سلول های گیرنده مولکول های بودار موجود در هوا را تشخیص می دهند و این اطلاعات را به تکان های الکتریکی ظریفی تبدیل می کنند. این تکانه ها از طریق عصب بویایی به پیاز بویایی (انتهای عصب بویایی) و سپس مغز منتقل می شوند و در مغز مورد تحلیل قرار می گیرند. حس بویایی انسان بسیارحساس بوده، ما را قادر به تشخیص بیش از 10000 بوی مختلف می کند.
گیرنده های بویایی
مولکولهای بودار با ورود به بینی، مژه های (موهای ظریف)متصل به سلول های گیرنده سقف حفره بینی را تحریک می کنند. این گیرنده ها پیام ها را از طریق عصب بویایی به پیاز بویایی متصل می کند که پیام ها را به مغز می برد.
چشایی
مزه ها به وسیله جوانه های چشایی تشخیص داده می شوند این ساختارها در دهان و گلو قرار دارند و اکثر آنها (حدود 10000 عدد) در سطح فوقانی زبان واقع شده اند. آنها تنها می توانند4 مزه اصلی را تشخیص دهند. شیرینی، ترشی، شوری و تلخی. هر مزه به وسیله جوانه های چشایی واقع در یک ناحیه خاص از زبان تشخیص داده می شود: تلخی در پشت، ترشی در کناره ها، شوری در جلو و شیرینی در نوک. حس بویایی ما به همراه این4 مزه اصلی، ما را قادر به افتراق طیف وسیعی از مزه های جزئی تر می کند.
ساختار جوانه چشایی
مواد داخل دهان در تماس با موهای ظریفی قرارمی گیرند که روی جوانه های چشایی زبان واقع هستند. این موها، تکانه هایی عصبی تولید می کنند که از طریق رشته های عصبی به یک ناحیه تخصص یافته در مغز می روند.
لامسه
حس لامسه شامل حواسی چون درد، فشار، ارتعاش و دماست. این حواس به وسیله دو نوع گیرنده واقع در زیر سطح پوست، تشخیص داده می شوند: انتهاهای عصبی آزاد (بدون پوشش) و انتهاهای عصبی پوشیده به صورت اجسام حسی، انواع مختلف انتهاهای عصبی یا اجسام حسی، حواس ویژه را می گیرند. تعداد گیرنده ها در بدن فرق می کند: برای مثال، نوک انگشتان دست به شدت حساس هستند و گیرنده های زیادی دارند در حالی که ناحیه میانی پشت گیرنده های کمتری دارد.
گیرنده های لامسه
لمس به وسیله گیرنده های مختلفی در سطوح مختلف پوست انجـام مـی شـود. گیرنده های عصبی آزاد در نزدیک سطح پوست، به لمس، درد، فشــار و دمــا پـاسـخ مــی دهند. که اجسام مرکل و مایسنر، لمس ظریف و اجسام پاچینی، فشار عمقی و ارتعاش را تشخیص می دهند.
| نسخه قابل چاپ | تعداد بازديد : 460 |